فال قهوه در لیوان کاغذی

ساخت وبلاگ

لیوان کاغذی میسازم.نه که بیکار باشم.

پنجره اتاق باز است.نه که هوا خیلی گرم باشد.

صدای نخراشیده پسرهای محله می آید که عین نقل و نبات فحش های رکیک میدهند.نه که دعوایی درکار باشد.

دلم میخواهد همین جا دنیا تمام شود.نه که پایان خوبی داشته باشد.

از اینجا خسته شده ام.نه که زندگی بدی بوده باشد.

صدا ها مرا بیش از هر چیز آزار می دهند.نه که صدای برنامه کودک بد باشد.

چهار لیوان بزرگ چای خورده ام.نه که راه دستشویی آباد نشده باشد.

از ادامه دادن زندگی وحشت دارم.نه که پایانش برایم مشخص شده باشد.


+حس میکنم دارم شاعر می شوم.نه که قافیه ای در کار باشد.

صبح که از خواب پا میشم......
ما را در سایت صبح که از خواب پا میشم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6crisp6 بازدید : 106 تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1396 ساعت: 19:42