الان مامان پرسید :خلیج فارس کجاست؟...خزائلی(!!!)
من سرم را به سمتش پرت کردم.یعنی نشد که آرام برگردم و باچشم های باز نگاهش کنم و بگویم که همان رودی است که قبلا توی تهران بود و خشک شده دیگر.
مامان گفت:اووووه...برو جوشونده بخور.
من روی زمین خزیدم و رفتم طرف جعبه جوشونده ها.یکی را برداشتم و خواستم جوشونده ها را بریزم توی دهنم ولی مامان جلویم را گرفت,آب جوش آورد و کمی از جوشونده ها را در آن حل کرد.بعد داد دستم و جوری که انگار نشنوم گفت:بدون نبات تاثیرش بیشتره.یک نفس سر کشیدم.مزه شکلات 98 % میداد.
...
الان دارم به فلوچارت رو به رویم نگاه میکنم.نه...احتمالا الگوریتم است.شاید هم یک کوفت دیگر که باید برای فردا ببرم مدرسه.فقط نگاهش میکنم و توی خیالم آن را روی کاغذ رسم میکنم...یکهو با صدای گزارشگر از خواب میپرم:نظری افشار....دفاع میشه.حالا سعید معروف...توپ به دفاع میخوره و از زمین بیرون میره..تقاضای وقت استراحت برای پیکان...
وقت هایی که همه نگرانم هستند می فهمم که اوضاعم خیلی وخیم است.امروز پنج دقیقه داشتم به دست استاد طراحی ام نگاه میکردم و همه با نگرانی نگاهم کردند.استاد تامپو را گذاشت توی دستم و گفت:بکش...بکش روی کاغذ.نه اصن میخوای بلند شی بری خونه؟
+چمچمال به معنای خوب نبودن حال فرد،کوبیده بودن عضلات او،داغ بودن چشم هایش و وقتی ست که آبریزش بینی امانش نمی دهد.
برچسب : نویسنده : 6crisp6 بازدید : 90