خانوم...اردوی مدرسمون کنسل شد.ترسیدن ما هم بمیریم.ینی وقتی همه محصلا داشتن میرفتن که بخوابن ما بیدار می شدیم کورمال کورمال خشتکمونو کشیدیم رو کلمون و عینکمون رو با پایین پیرهن تمیز کردیم که برسیم به مدرسه و از لابه لای ملات و گونی سیمان برسیم به کلاس درس!حالا مدیر آموزش پرورش و اونایی که ازمون می پرسیدن:ببینم تژدید شدی؟شهریور اومدی آخه! دارن به چشمای پف کردمون می خندن.[لختی بخند که خنده ی گل زیباس,خانوم,اجازه؟؟ ...ادامه مطلب